✿حـــرف دلــ ــ ــ ــم✿
رَحــم کُــن بـــه مـَــن بــه عـَقـرَبـه هـای ســاعَـت کــه بــه نَـفَـس نَـفَـس افـتـاده انـد بـرای ثــَبـت ِ لَــحــظه هــای نــَـبـودَنـَـت حوصله خواندن ندارم نه نوشتن.. به دلتنگی هایمـــ دست نزن این عاشقانه ترین غزل را تا دوباره دیدنت... ای عشق من دیرزمانیستــ كه می شناسمتــ چشمان زیبـ ـا و سیمای دلرُبای تو كنم به ارتفاعِ ابدیت ما خستگانیم تا تنهائیم پُر شود! اینجا اسمان ابریست , انجا را نمیدانم اي قهرمان خسته تن و خسته جان من ! چشم انتظار و دوری " من دلم برایت تنگ شده! " آرزو كن با من تکرار اسم تو .. وقتی تن حقیرمو به مسلخ تـــــو می کشم
اسم منو از من بگیر، تشنه ی معنی منم سنگینه بار تن برام، ببین چه خسته می شکنم به انتظار فصل تو، تمام فصل ها گذشت چه یاس بی نهایتی، ندیـــــــــم من بود فصل بد خاکستری، تسلیم و بی صدا گذشت چه قلب بی سخاوتی، حریـــــــم من بود دژخیم بی رحم تنم، به فکر تاراج منه روح بزرگوار من! لحظه ی معراج منه فکر نجات من نباش مرگ منو ترانه کن هر شعرمو به پیکرم، رشته ی تازیانه کن....
حوصله نوشتن هم ندارم!
این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود ،
دلم لمس آغوشت را می خواهد؛
فقط همین...
می شكند بغضــمـــــ یك وقت !!
آنگاه غرقـــــ می شوی
در سیلابـــــ اشكهایی كه
بهانه ی روانــــــ شدنش هستی ...
با هر قید تکراری
که دوست میداری
بخــــــوان:
دوستت دارم!
این رختخواب را "وارونه" خواهم خوابید!
...
"خیانت" است به تو!
سر بر کنار "خیالت" گذاشتن!
چه زیباستــ به خاطر تو زیستنـ
و برای تو ماندن و به پای تو سوختن
آنروزکه مهمان قلبم شدی،خوبــ به یاد دارم،روزی كه باخود گُفتم
كسی را یافته ام كه دیگر از دستــ نخواهم داد
روزی كه امید ها و آرزوهای فراوانی از خاطرم می گذشتــ
وآنروزكه چشمانم باچشمان تو دیدار كرد،دانستم،
روزی كه تو را دیدم با خود گفتم
كه یگانه ی خویشـ را یافتی
پس دیوانه وار عاشقش باشـ ، عزیز بدارشـ
و تا سرحد مرگــ دوستش داشته باشـ
یادم هستــ آن هنگام كه عاشقتــ شدم
باخود پیمان بستم
كه دیگردر نگاه هیچ كسی كه تمنای مهـ ـرو توجه دارد،نگاهی نكنم
پیمان بستم كه تنهـ ـا نگاه عاشقم را وقف
تا فــ ـردا روزی پشیمان نباشم
پشیمان نباشم كه چرا آنگونه كه لایقشـ بودی دوستتــ نداشتم ،
پشیمان نباشم كه چرا عشقـ ـم را ابراز نكردم ،
عمل نكردم به آنچه می گویم تا اثباتی باشد بر حرفهای عاشقانه ام
واینكــ نیز ، همچنان ، بر عهد خود وفادارم
و پیمانی دوباره می بندم
كه خورشید نگاهـ ـم بر هیچ افق دیگری جز وجود تو طلوع نكند
و بر هیچ كس جز تو نتابد
عشقم را در سینه پنهان و قلبـ ـم را از هركس مخفی خواهم كرد
تا دور از چشمانتــ كسی آندو را از من نگیرد
و اینك بر بُلندای قله ی عشق و صداقتــ نام تو را فریـ ـاد می كنم ،
امیدوارانه نامتــ را می خوانم
و امیدوارم كه مرور زمـ ـان ذره ای از عشقتــ در من نكاهد
و گذر ثانیه ها ،افزاینده ی مهــ ـر و محبتم به تو باشد
می خواستم زیباتـ ـرین كلام را به یاری بگیرم ،
تا صمیمانه ترین عشق ها را تقدیمتــ كنم ، ذهنم یاری نكرد
پنداشتم كه سـ ـاده نوشتن چون سـ ـاده زیستن زیباستــ ،
پس سـ ـاده و بی تكلفــ می گویم :
دوستتــ دارم
دوستت دارم
حتی اگر
به رسم پرهیزکاری های صوفیانه
از لذتِ گفتنش
امتناع کنم ..
باید کنار هم بمانیم
با هم بگرییم
با هم سرود تلخ غربت را بخوانیم
اینجا شده پاییز , انجا را نمیدانم
اینجا فقط رنگ است , انجا را نمیدانم
اینجا دلی تنگ است , انجا را نمیدانم...
دانم تو كيستي
دانم تو چيستي
يكعمر در سراچه دلتنگ زندگي ـ
مردانه زيستي
در پيش خلق، خنده به لب داشتي ولي ـ
پنهان گريستي .
در چشم من مسيح بزرگ زمانه اي
اي مرد پاكزاد
بر جان پاك تو ـ
از من درود باد ـ
از من درود باد .
اخه تا کی صبوری
میخوام پیشت بمونم
بهم بگو چجوری
دلم همش غم داره
انگار تو رو کم داره
بیا پیشم بمون تو
دلم یه همدم داره
اخه تو هنوز عشق منی نکنه بری دلمو بشکنی
هنوزم طرز نگاتو دوس دارم خنده با اشک چشاتو دوس دارم
با چه بهونه داری کجا میری نمیخوام بهم بگی مسافری
واسه عشقمون همش دلواپسم بدون که اگه بری یه بی کسم
آنقدر زیاد
که در دلِ تاریک شب
بی روزنِ نور هیچ امیدی
تنهای تنها
در سکوت
درد میکشم نبودنت را
نداشتنت را
كه اگر خواست
_ زمستان _
برود!
گرمی دست تو اما...
... باشد !
"ما" ی ما " من" نشود
سایه ات از سر ِ تنهایی ِ من
كم نشود...
این روزها ..
حادثه ی تکراری زندگی من است !
هیچ دیوانه ای از این همه تکرار ..
به اندازه ی من لذت نخواهد برد !!
Power By:
LoxBlog.Com |