✿حـــرف دلــ ــ ــ ــم✿

رَحــم کُــن بـــه مـَــن بــه عـَقـرَبـه هـای ســاعَـت کــه بــه نَـفَـس نَـفَـس افـتـاده انـد بـرای ثــَبـت ِ لَــحــظه هــای نــَـبـودَنـَـت

نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:نَـفَـس نَـفَـس,ساعت 22:6 توسط نــفــس| |

 حوصله خواندن ندارم 
حوصله نوشتن هم ندارم! 
این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود ،

نه نوشتن.. 
دلم لمس آغوشت را می خواهد؛ 
فقط همین...

نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب: دلتنگی,ساعت 21:48 توسط نــفــس| |

به دلتنگی هایمـــ دست نزن

می شكند بغضــمـــــ یك وقت !!

آنگاه غرقـــــ می شوی

در سیلابـــــ اشكهایی كه

بهانه ی روانــــــ شدنش هستی ...

 

نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب: دلتنگی,ساعت 20:59 توسط نــفــس| |

 این عاشقانه ترین غزل را

با هر قید تکراری

که دوست میداری

بخــــــوان:

دوستت دارم!

نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:عاشقانه ترین غزل,ساعت 19:58 توسط نــفــس| |

 تا دوباره دیدنت...

این رختخواب را "وارونه" خواهم خوابید!
...
"خیانت" است به تو!


سر بر کنار "خیالت" گذاشتن!

نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,,,!,ساعت 16:48 توسط نــفــس| |

 ای عشق من 


چه زیباستــ به خاطر تو زیستنـ 

و برای تو ماندن و به پای تو سوختن

آنروزکه مهمان قلبم شدی،خوبــ به یاد دارم،روزی كه باخود گُفتم

كسی را یافته ام كه دیگر از دستــ نخواهم داد

روزی كه امید ها و آرزوهای فراوانی از خاطرم می گذشتــ

وآنروزكه چشمانم باچشمان تو دیدار كرد،دانستم،

دیرزمانیستــ كه می شناسمتــ

روزی كه تو را دیدم با خود گفتم

كه یگانه ی خویشـ را یافتی

پس دیوانه وار عاشقش باشـ ، عزیز بدارشـ 

و تا سرحد مرگــ دوستش داشته باشـ 

یادم هستــ آن هنگام كه عاشقتــ شدم 

باخود پیمان بستم

كه دیگردر نگاه هیچ كسی كه تمنای مهـ ـرو توجه دارد،نگاهی نكنم 

پیمان بستم كه تنهـ ـا نگاه عاشقم را وقف

چشمان زیبـ ـا و سیمای دلرُبای تو كنم

تا فــ ـردا روزی پشیمان نباشم 

پشیمان نباشم كه چرا آنگونه كه لایقشـ بودی دوستتــ نداشتم ،

پشیمان نباشم كه چرا عشقـ ـم را ابراز نكردم ، 

عمل نكردم به آنچه می گویم تا اثباتی باشد بر حرفهای عاشقانه ام 

واینكــ نیز ، همچنان ، بر عهد خود وفادارم 

و پیمانی دوباره می بندم 

كه خورشید نگاهـ ـم بر هیچ افق دیگری جز وجود تو طلوع نكند

و بر هیچ كس جز تو نتابد 

عشقم را در سینه پنهان و قلبـ ـم را از هركس مخفی خواهم كرد

تا دور از چشمانتــ كسی آندو را از من نگیرد 

و اینك بر بُلندای قله ی عشق و صداقتــ نام تو را فریـ ـاد می كنم ،
امیدوارانه نامتــ را می خوانم 

و امیدوارم كه مرور زمـ ـان ذره ای از عشقتــ در من نكاهد

و گذر ثانیه ها ،افزاینده ی مهــ ـر و محبتم به تو باشد 

می خواستم زیباتـ ـرین كلام را به یاری بگیرم ، 

تا صمیمانه ترین عشق ها را تقدیمتــ كنم ، ذهنم یاری نكرد 

پنداشتم كه سـ ـاده نوشتن چون سـ ـاده زیستن زیباستــ ،

پس سـ ـاده و بی تكلفــ می گویم : 

دوستتــ دارم

نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:عاشقتــ ـم,ساعت 15:55 توسط نــفــس| |

 به ارتفاعِ ابدیت

دوستت دارم

حتی اگر

به رسم پرهیزکاری های صوفیانه

از لذتِ گفتنش

امتناع کنم ..

نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:دوستت دارم,ساعت 15:17 توسط نــفــس| |

 ما خستگانیم
باید کنار هم بمانیم
با هم بگرییم
با هم سرود تلخ غربت را بخوانیم

نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:2 توسط نــفــس| |

آنقدر ازتو می گویم...

تا تنهائیم پُر شود! 

سَر برود!
نوشته شده در سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:45 توسط نــفــس| |

 اینجا اسمان ابریست , انجا را نمیدانم 
اینجا شده پاییز , انجا را نمیدانم
اینجا فقط رنگ است , انجا را نمیدانم 
اینجا دلی تنگ است , انجا را نمیدانم...

نوشته شده در سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:36 توسط نــفــس| |

 اي قهرمان خسته تن و خسته جان من !
دانم تو كيستي
دانم تو چيستي
يكعمر در سراچه دلتنگ زندگي ـ
مردانه زيستي
در پيش خلق، خنده به لب داشتي ولي ـ
پنهان گريستي .
در چشم من مسيح بزرگ زمانه اي
اي مرد پاكزاد
بر جان پاك تو ـ
از من درود باد ـ
از من درود باد .

نوشته شده در سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:13 توسط نــفــس| |

  چشم انتظار و دوری
اخه تا کی صبوری
میخوام پیشت بمونم
بهم بگو چجوری
دلم همش غم داره
انگار تو رو کم داره
بیا پیشم بمون تو
دلم یه همدم داره
اخه تو هنوز عشق منی نکنه بری دلمو بشکنی
هنوزم طرز نگاتو دوس دارم خنده با اشک چشاتو دوس دارم
با چه بهونه داری کجا میری نمیخوام بهم بگی مسافری
واسه عشقمون همش دلواپسم بدون که اگه بری یه بی کسم

نوشته شده در سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 12:3 توسط نــفــس| |

 " من دلم برایت تنگ شده! "
آنقدر زیاد
که در دلِ تاریک شب
بی روزنِ نور هیچ امیدی
تنهای تنها
در سکوت
درد میکشم نبودنت را
نداشتنت را

 

نوشته شده در دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 22:49 توسط نــفــس| |

 آرزو كن با من
كه اگر خواست
_ زمستان _
برود!
گرمی دست تو اما...
... باشد !
"ما" ی ما " من" نشود
سایه ات از سر ِ تنهایی ِ من
كم نشود...

نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 16:47 توسط نــفــس| |

 تکرار اسم تو ..
این روزها ..
حادثه ی تکراری زندگی من است !
هیچ دیوانه ای از این همه تکرار ..
به اندازه ی من لذت نخواهد برد !! 

نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 16:21 توسط نــفــس| |

وقتی تن حقیرمو به مسلخ تـــــو می کشم  

مغلوب قلب من نشو، ستیزه کن با پیکرم   

اسم منو از من بگیر، تشنه ی معنی منم  

سنگینه بار تن برام، ببین چه خسته می شکنم   

به انتظار فصل تو، تمام فصل ها گذشت  

چه یاس بی نهایتی، ندیـــــــــم من بود   

فصل بد خاکستری، تسلیم و بی صدا گذشت  

چه قلب بی سخاوتی، حریـــــــم من بود   

دژخیم بی رحم تنم، به فکر تاراج منه  

روح بزرگوار من! لحظه ی معراج منه 

فکر نجات من نباش مرگ منو ترانه کن

هر شعرمو به پیکرم، رشته ی تازیانه کن....

 


 

نوشته شده در چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 20:56 توسط نــفــس| |


Power By: LoxBlog.Com