✿حـــرف دلــ ــ ــ ــم✿

 چی تو چشاته که تـــــــو رو اینقدر عـــزیــــز میکنه

این فاصله داره منو بی تــــــــــو مریض میکنه

نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:فاصلــــه,ساعت 11:29 توسط نــفــس| 11 نظر |

 

  

                      چترها را ببندیم

  
وبا دلی پر از سکوت


به ضیافت قطره های باران برویم


و بگذاریم باران گناهان مان را بشوید


از ریشه بشوید


نگاه خسته مان را


زیر باران تازه کنیم


چرا که فردا


موسم طلوع پاک رویاهاست


چترها را ببندیم


باران بدون سر پناه


زیبا تر است


با دلی پر از سکوت

 

 

 

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:باران,ساعت 18:49 توسط نــفــس| يک نظر |

 هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید ،باید ،باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچکس نیست...

نوشته شده در جمعه 30 تير 1391برچسب:مثل هیچکس,ساعت 16:36 توسط نــفــس| 4 نظر |

 "مــــــــ♥ـن و تـــــــــ♥ـو "
قـشـنـگ تـریـن تـرکـیـب دنـیـاسـت

 

نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:من و تو,ساعت 20:54 توسط نــفــس| 5 نظر |

 چشمانم در آسمان
به جستجوی آخرین ستاره ی شب است
و می روم به اوج ، کنار او
ستاره ای که در سپهر آرزو
یگانه تقدیر من است...

نوشته شده در دو شنبه 19 تير 1391برچسب:ستاره,ساعت 14:59 توسط نــفــس| يک نظر |

 

نمیـ دونــم از کــدوم ستــــــاره میـ بینیــ منــــــو...

*عیــــدتون مبارک* 

نوشته شده در پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:یا ابا الصالح المهدی ( عج),ساعت 10:18 توسط نــفــس| 2 نظر |

 بینــــ زمیــن و آسمـــان ...
جــای دلهـــره آوریسـتـــــــ ...!
اما گاهــــی دلــــم مــــی خواهـــد ...
همینـــ طور معلق بمـــانـــم ...!!

نوشته شده در چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:دلهـــره,ساعت 21:12 توسط نــفــس| 3 نظر |

 سلام

امروز میخوام برم دیدن بابام..  دلم واسش خیلی تنگ شده.. این مدت که سرم شلوغ بود و درگیر کارا بودم نتونستم بهش سر بزنم امیدوارم ازم دلخور نباشه آخه اینقده دوسم داره که هروقت دیر میرم پیشش ازم دلخور میشه. عیب نداره امروز میرم یه شاخه گل میبرم واسش  دیگه آشتی میشه ..

بابا جـــــــــون ببخشید که دختر خوبی واست نیستم.. اگه مونده بودی الان خیلی بهتر بــــــــــودم ، آروم تر و اینقدر مشکل نداشتم ولی چه کنم که تقدیر بود و خواست خـــــــــــدا جونم..    دوستتــــ دارم و همیــــــــــــشه به یـــــــــادت...

نوشته شده در سه شنبه 13 تير 1391برچسب:حــرف دلــ ــ ــم**,ساعت 15:52 توسط نــفــس| 2 نظر |

 

 سلام

 

همه چی بهم پیچیده، زندگیم یه مدل دیگه شده مخصوصا این چند ماه اخیر، یه ماه پیش یه وضعیتی واسم پیش اومد که فکر میکردم آخرای زندگیمه ،احساس میکردم خـــــدا بهم الهام کرده که زندگیم آخراشه با هرکی دوست دارم خداحافظی کنم یه حال عجیبی بود مدام گریه میکردم.. خیلی حال غریبی بود ،، هیچوقت نفهمیدم اون حال رو چرا داشتم،، اون مدت دلم خیلی تنگ بود واسه عشقم.. ازم خیلی دور بود ولی حالا برگشته و کمی نزدیکترم هست و هر روز خــــــدا رو از این بابت شکر میکم ولـــــــــــی اون حس رو هنوز دارم. بلاتکلیفی، سردرگمی، اسارت..

این اسارت که واقعا عذابم میده، همیشه گلایه میکنم به خــــــــدا که چرا من؟ چرا من آزاد نیستم؟ چرا باید همچین جنسیتی آزاد نباشه ..! 

خسته ام .. اگه بگم از زندگی دروغ گفتم اما، خسته ام از این وضعیت که همه هستن اما من تنهام..، همه چیز هست من گمش کردم.. ، دلخوشی هست و من دلتنگم... 

هیچ متنی و جمله ای، حتی کلمه ای نمیتونه حال این روزای منو وصف کنه چون وصفش بزرگ و بغضم مانع.

 

همین قدر میدونم که خــــــــــــــــدا هست ...

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:حرف دلـ ـم*,ساعت 18:58 توسط نــفــس| 2 نظر |

 دوستت دارم
به قاعده‌ مرگ،بی ‌قاعده
چنان که بی ‌هیچ ترسی در‌ بر بگیرمت
و نرسیده به قانون جنگل چشمانت..

لبالب با تو تمام شوم..

نوشته شده در شنبه 10 تير 1391برچسب:دوستت دارم,ساعت 15:56 توسط نــفــس| 4 نظر |

این بزرگترین استثنا

در قوانین داروسازی است:

دردهای من

فقط با لبهای تو

درمان میشود

. . .

نوشته شده در سه شنبه 6 تير 1391برچسب: لبهای تو,ساعت 15:53 توسط نــفــس| 3 نظر |

 این روزهآ ...

خیلـے 

چیزها בست من نـےست !... 

مثلا .. 

בستآنت !!!
 

نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:בستآنت,ساعت 13:6 توسط نــفــس| 2 نظر |

 "روزی به تمام این بی قراری ها می خندی و ساده از کنارشان می گذری..."

این قشنگترین دروغی است که دیگران برای آرام کردنت به تو می گویند !!

نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:دروغ,ساعت 19:38 توسط نــفــس| 4 نظر |

 چقــــــــــدر سخت است !


چهره ای را کهـ از نگاهت دور ماندهـ است


هے براے دلت به تصویر بکشے !


و از او بخواهے دلـــــــــــتنگ نباشد ... !

 

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:دلتنگ,ساعت 15:30 توسط نــفــس| 2 نظر |

 نیستی دارم دق میکنم
نیستی دارم می پوسم
عکساتو مـــــن
دونه دونه
برمیدارم میبوســـــم
یه عالمه گل میارم
همه رو پرپر میکنم
هرشب دارم همینجوری
باتنهاییم ســـر میکنم...

 

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:نیستی,ساعت 15:0 توسط نــفــس| يک نظر |

 مـــن تموم قصــه هام، قصــه ی تـــــــــــوست ،،،

اگــه غمگیـــنه اون از غصــــه ی تــــــــوست ...

نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:قصــــه,ساعت 16:21 توسط نــفــس| 2 نظر |

احتـیاج بـﮧ مستے نیـست!

یـڪ اسـتڪاטּ چاے هم دیوانـﮧ ام مےڪـند،

وقتے میزباטּ چشـماטּ تـو باشـد

نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب: مستے,ساعت 18:59 توسط نــفــس| يک نظر |

 همــه چــیـز بــا تــو شــروع شــد !امــــا .

 هــیـچ چــیـز بــدون تــــو ...

تـمــام نـمـی شـــود


!حـــتـی ... هــمـیـن دلــتـنـگــی هــای مـــن

 

نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب: دلــتـنـگــی هــای مـــن,ساعت 21:18 توسط نــفــس| نظر بدهيد |

 چند روزیست مداد رنگـی هایم تکلیـــف خـود را نمیدانـــــــــــند!!

آسمان را کبود میکشنـــــــد . . .

برگـــــ هـــای سبـــــز را زرد . . .

چراغ هــــای شهـــر را خاموشــــــ...

و دنیــا را . . . سیاهی مطلــــــــــــق . . .!!

نوشته شده در جمعه 19 خرداد 1391برچسب:سیاهی مطلــــــــــــــــق,ساعت 17:39 توسط نــفــس| نظر بدهيد |

 مـن مـی دانـم کـه بـه تـو مـی رسـم

آری ، مـی دانـم

مـی شـکـنـم سـکـوت ِ سـرد فـاصـلـــه هـا رو

بـا تـــو

بـه امـیـد ِ تـــو

بـرای تـــو

و شـایـد بـی تـو مـانـدنـم بـرای هـمـیـن اسـت!

بـرای یـک بـا تـــو مـانـدن زیـبــا . . .

 

 

نوشته شده در دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,ساعت 20:30 توسط نــفــس| يک نظر |

   

 به قلب مهربانت بگو هیچ چیز یادت را از خاطرم نخواهد برد حتی؛

وجود فاصله ها!
 

 

نوشته شده در دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,ساعت 19:42 توسط نــفــس| يک نظر |

 زندگی ام را می بافم ....

رِج به رَج

خیلی از رجها را جا انداخته ام ......

رجهای نبودن تو .....

که جایش خالیست.
 

نوشته شده در پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:نبودن تو,ساعت 15:49 توسط نــفــس| 2 نظر |

 خدایا من را ببخش ....
 

وقتی قلب هایمان كوچك تر از غصه هایمان می شود

 

وقتی نمی توانیم اشك هایمان را پشت پلك هایمان مخفی كنیم

 

و بغض هایمان پشت سر هم می شكند

 

وقتی احساس می كنیم بدبختی ها بیشتر از سهم مان است

 

و رنج ها بیشتر از صبرمان؛

 

وقتی امیدها ته می كشد و انتظارها به سر نمی رسد

 

وقتی طاقتمان طاق می شود و تحملمان تمام...

 

آن وقت است كه مطمئنیم به تو احتیاج داریم و مطمئنیم كه تو،

 

فقط تویی كه كمكمان می كنی...

 

آن وقت است كه تو را صدا می كنیم، تو را می خوانیم.

 

آن وقت است كه تو را آه می كشیم، تو را گریه می كنیم، تو را نفس می كشیم.

 

وقتی تو جواب می دهی، دانه دانه اشك هایمان را پاك می كنی

 

و یكی یكی غصه ها را از توی دلمان برمی داری

 

گره تك تك بغض هایمان را باز می كنی و دل شكسته مان را بند می زنی

 

سنگینی ها را برمی داری و جایش سبكی می گذاری و راحتی؛

 

بیشتر از تلاشمان خوشبختی می دهی و بیشتر از لب ها،

 

لبخند خواب هایمان را تعبیر می كنی و دعاهایمان را مستجاب

 

و آرزوهایمان را برآورده قهرها را آشتی می كنی و سخت ها را آسان.

 

تلخ ها را شیرین می كنی و دردها را درمان ناامیدها، امید می شود و سیاه ها سفید سفید...

 

خدایا ....

 

تورا صدا میکنیم ،تو را می خوانیم

  

ناامیدها، امید می شود و سیاه ها سفید سفید...

  

خدایا ....

تورا سپاس مي گويمت ...

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:خدایا,ساعت 20:56 توسط نــفــس| يک نظر |

 عاشقی حس لطیفیست
نگهش میدارم
چه تو باشی
چه نباشی!

نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب: عاشقی,ساعت 15:48 توسط نــفــس| نظر بدهيد |

 باران میبارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم
بلکه باران شوید از جانم گناهم

نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت 22:13 توسط نــفــس| 3 نظر |

چقـــدر خــوبـه کـه میـدونـــم ...

تـــو هـــم ،

دلـــتنگ ِ مـن میشـی ...

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:تـــو,ساعت 22:28 توسط نــفــس| يک نظر |

 گــ‌اه مـــے تــوان تمــ‌امـِ زنـــدگــے را

دَر آغوش گِـرفـتــــ ،

اگـــَــــــــ‌ر ...

تَمــامـِ زنــدگیـتــــــ "یکـــ نَفـَـ‌ر" بــاشـــ‌د . .

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:یکـــ نَفـَـ‌ر,ساعت 21:1 توسط نــفــس| يک نظر |

 تو نیستی و قلبم بی سرو سامونه از آدما دورم چشام پر از خونه


بی تو تنم سرده باید خودت باشی هر جای دنیایی باید که پیدا شی


تونیستی و بی تو یه زنده ی مردم همیشه تنهام و همیشه افسردم

                                     
تو نیستی و بی تو من با همه قهرم ببین که دور از تو چقدر کمه صبرم


ببین که داره دل من به سیم آخر میزنه واسه دوباره دیدنت چجوری پرپر میزنه

 


 

نوشته شده در دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب: تو نیستی,ساعت 20:49 توسط نــفــس| 2 نظر |

 گوش دلم را که به آهنگ دلنشین صدایت می سپارم
موجی از شوق در بند بند وجودم به رقص می آید...
بودنت را آرامشی است
به لطافت گلبرگ های نیلوفر...
تو ای چشم و چراغ دل بی تابم
بودنت را سپاس....

نوشته شده در دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:سپاس,ساعت 1:2 توسط نــفــس| نظر بدهيد |

رَحــم کُــن بـــه مـَــن بــه عـَقـرَبـه هـای ســاعَـت کــه بــه نَـفَـس نَـفَـس افـتـاده انـد بـرای ثــَبـت ِ لَــحــظه هــای نــَـبـودَنـَـت

نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:نَـفَـس نَـفَـس,ساعت 22:6 توسط نــفــس| 2 نظر |


Power By: LoxBlog.Com